وقتی داره بارون میاد صورتت رو سمت آسمون بگیری و صورتت خیسِ خیس بشه و از بینیت بارون بچکه فقط حواست باشه با مغز نقش زمین نشی.
فصل خزون تو خیابون خلوت پاهات رو روی برگهای خشک بگذاری و صدای جیغش تا آسمون هفتم بره
تو دل سیاه شب چشم تو چشم با ماه بشی و باهاش حرف بزنی و یه ستاره بین حرفات برات چشمک بزنه
یه روز خواب بمونی و به صورت دو با مانع و استقامت خودت رو برسونی شرکت و ببینی رئیس هنوز نیومده
تو خیابون یکهو یاد یه خاطرهء خنده دار بیفتی و بزنی زیر خنده و یکی که داره نگاهت میکنه تو دلش بگه آخی طفلکی جوونم هستهااا، بیچاره مامانش
با دوستات تو یه راه طولانی و خسته کننده توهمات خنده دار بزنی و اونقدر بخندی که اشک از چشمات در بیاد
از دلقک بازیهات مامانت کِرکِر بخنده
وقتی بابات خسته از سرِکار میاد براش شعر بخونی و با لبخندِ خسته اش کلی کیف کنی و بپری صورت خسته اش رو ببوسی
بعد از کلی سروکله زدن با یه برنامهء سخت نتیجه اش همونی بشه که میخواستی
یه چیزی از خدابخوای وهی بگی این تن بمیره خدا روم رو زمین ننداز. اما خدا محلت نذاره و مثل چی نا امید بشی بعد تو اوج نا امیدی خدا خواستت رو بهت بده. اونجاست که دلت می خواد لپ خدارو بکشی
صبح بیدار شی و ببینی یکی از دوستهای خوابگاهیت که هنوز درسش توموم نشده ساعت 3 صبح برات میس انداخته
دختر خواهر یک ساله و نیمت مشغول گریه کردن باشه و تا قیافهء مضحک تورو ببینه نیشش تا بناگوشش باز بشه
بهترین دوستت بهت بگه گوساله از بودن باتو کلی حال می کنم
رفیقت
حالش گرفته باشه و با دلقک بازیهای تو بخندهیه دوستای ماهی مثل دوستهای 360 پیچک داشته باشی ه
****زندگی خیلی مرض داره، همش دوست داره آدم رو اذیت کنه. اما من فکر کنم اگه به قشنگیهائی که هرچند ساده اما اطرافمون هست نگاه کنیم میتونیم اساسی بینیش رو به خاک بمالیم. اونوقته که پرچم سفیدش رو از سر تسلیم بلند میکنه