بایگانیِ ژوئیه, 2008

تو هنوز تو سفره دلِ درویشِ منی

Posted in Uncategorized on ژوئیه 28, 2008 by pichack

چند روزی می شد از خودم خسته شده بودم.
از دنیای شوخ و شنگی که برای خودم ساخته بودم بیزار بودم.
من که همیشه لبخند رو به دیگران هدیه می دادم، حالا بغض کهنه و قدیمی ام داشت برای دیگران خودنمائی می کرد.
حس میکردم ته خطم و برای ادامه هیچ بهانه ای حتی به کوچیکیِ یه نقطه ندارم که بذارم تهش و از نو شروع کنم.

تا که امروز چشمهای بی نورم با دیدن یه فرشتهء زمینی پرنور شد.
دختری که با اون چشمهای قشنگش دنیارو قشنگ دیدم و اون لبخند همیشگیم یادم اومد.
یه دوست که هرچی از دلِ مهربونش بگم کم گفتم.

عزیز نازنینم، هرچند که اهل این سرزمین دایره ای نیستی اما حتی اگه نخونیش واسه دلم میگم
می گم که هدیهء خدائی
که داشتنت لیاقت میخواد و خدا مثل همیشه نهایت لطفش رو نصیبم کرد و شدم لایق داشتنت.
که از خدا بودنت رو می خوام و واسه حضورت شکرش می کنم.

شما از این دوستهای آسمونی که دیگه دارن کیمیا میشن دارید؟

طرحی که از تو دارم شبیه یک پرنده است

Posted in Uncategorized on ژوئیه 18, 2008 by pichack

عکسهای محبوبِ من

یه سرباز امریکائی با بچه های عراقی

از دیدن بعضی عکسها هیچوقت خسته نمیشم که تصاویر بالا بخشی از اونا هستن
خیلیهاشون رو دوستان برام فرستادن که محبوبیت عکسهارو چندین برابر کرده و خیلی خیلی ازشون ممنونم

صورتم رو شطرنجی کنید یه اعتراف کنم

چون خورهء عکسم، از نت خیلی عکس به سرقت بردم.
واقعا خجالت آورم میدونم. اما شرمنده به کارم همچنان ادامه میدم

ساعت به وقتِ درد

Posted in Uncategorized on ژوئیه 1, 2008 by pichack

نمی دونم چه سالی بود
گوینده اخبار ساعت 2 بود که گفت:
اتوبوس حامل دانشجویان غیر انتفاعی خیام مشهد که از اردوی راهیان نور برمی گشته تو جاده اندیمشک
با یه تانکر نفت تصادف میکنه و 24 نفر تو آتیش میسوزه.
آخرشم مقصر شد رانندهء تانکر که دیگه دستش از دنیا کوتاه بود.
حالا چرا ماشین حمل سوخت و اتوبوس مسافربری باهم و در یک زمان تو یک جاده بودن …. خدا عالمه
.
.
قبلتر یا بعدترش
بازهم گویندهء اخبار
راوی سوختن مردم بیگناه شهرستان نیشابور تو آتیشی بودن که سوغات قطاری بوده که داشته از شهرشون گذر میکرده.
مقصرش کی بود؟
تعداد کشته ها چقدر بود؟
اصلا چرا اینطوری شد؟
بازهم خدا عالمه
.
.
دو سال پیش
یه هواپیما که حامل یه عده عزیز و امید خانواده بود که تو کوله بارشون قلم و کاغذ و دوربین بود وقتی به زمین نشست اثری نه از مسافرا بود نه از کوله بارشون. یعنی اثر بود اما ناشناس و تکه تکه.
حالا این وسط کی به پرواز اصرار کرد؟
هواپیما مشکل داشت یا نه؟
اونهمه تاخیر واسه چی بود؟
این خداعالمه
.
.
و باز هم یه هواپیمای دیگه
اما اینبارهمگی درجه دار
و بازهم سقوط
و بازهم خداوند عالمه
.
.
و تازگیها
یعنی همین دیروز
مدفون شدن 19 کارگر زحمتکش زیر آوار یه ساختمون 7 طبقه که به یک باد بند بود
فعلا هیچ خبری از مقصر نیست
عاقبت 19 نفر هم تا حدودی مبهمه
اما بنا به تجربه
بازهم فقط خدا عالمه
.
.
اما سوال
وقتی جونِ نخبه، مردم عادی، کارمندای خودشون و درجه دارای مملکتشون واسشون مهم نیست پس چی براشون مهمه؟
کی براشون مهمه؟
تا کی قراره مردم بیگناه قربانیِ این همه بی برنامگی باشن؟
میدونن خدا عالمه؟
از اینهمه ناحقی دارم خفه میشم
….