همه چی برمیگرده به چند خیلی وقت پیش
مردم سرشون به کار خودشون نبود
مدام آهنگران میذاشتن
به این فکر میکردن چجوری حال صدام نامرد رو بگیرن
چجوری از دست ماماناشون فرار کنن برن جبهه
تا که آخرین روز مهر ماه که مصادف بود با جمعه از صبح شهر یه آشفتگی خاصی داشت
مردم همه استرس داشتن
دقیقا همون حالی رو داشتن که مردم هیروشیما و ناکازاکی تو روز انفجار بمب داشتن
فقط خدا میدونست قراره چی بشه
که حدودای ساعت 4 اون اتفاقی که نباید می افتاد افتاد
اعجوبه ای به دنیا اومد که دنیا تا به اون روز به خودش ندیده بود
البته باید ذکر کنم که دنیا بعد از اون هم یه همچین موجودی رو دیگه ندید
خدا یکی آفرید و بسی فراوان از خلقتش پشیمون شد
چه میشه کرد دیگه
مگه دست خودم بود؟
ییهو دیدم بغل آقای دکترم
اینجانب از همهء عزیزان مخصوصا خانواده ام کمال عذر خواهی رو دارم
قول میدم دیگه متولد نشم
اصرار هم نکنید نمیگم26 ساله شدم
**** از اینکه بهم فرصت زندگی دادی ازت ممنونم و نگاه مهربونت تو زندگیم روبا عالمی عوض نمی کنم
**** داشتن یه خانوادهء مهربون و دوستهای گلی چون شما باعث شده خوشبختی رو تمام و کمال لمس کنم
**** برنامه رادیوئی تقویم تاریخ رو زمان ما میداد. سن شما دوستان قد نمیده. ازصدای آقای گوینده و موزیک متن برنامه خیلی میترسیدم
**** خواستم کیک بخرم اما چون فکر هیکلهاتون بودم مهمونی به صرف نون بربری تازه و آب خنکه. سرویس ایاب و ذهاب دم دره، قبل از خروج هدیه فراموش نشه(ترجیحا پول نقد باشه)ه
**** هرکاری کردم از این شکلکا بذارم نشد